توضیح کوتاه درباره موضوع
توضیح کوتاه درباره موضوع
توضیح کوتاه درباره موضوع
توضیح کوتاه درباره موضوع
توضیح کوتاه درباره موضوع
Gözlerine bakarken
güneşli bir toprak kokusu vuruyor başıma,
bir buğday tarlasında, ekinlerin içinde kayboluyorum
Yeşil pırıltılarla uçsuz bucaksız bir uçurum,
durup dinlenmeden değişen ebedî madde gibi gözlerin
sırrını her gün bir parça veren
fakat hiçbir zaman
büsbütün teslim olmayacak olan
خیره در چشمانت که می شوم
بوی خاک آفتاب خورده به مشامم می خورد
گم می شوم در گندمزار
میان خوشه ها...
همچون شراره های سبز در یک پرتگاه بیکران؛
چشمان تو بیوقفه تغییر میکند چون مادهای ابدی
و هر روز پاره ای از رازش را می نماید
اما هرگز
تن به تسلیمی تمام نمی دهد .
"ناظم حکمت"
بازهم ممنون از دوست عزیز «مجید». کتار گرامر دانشگاه قاضی، حل تمرینات هیتیت یک و چند جلد کتاب دیگر به ایمیل وی ارسال میشود. این هم ترجمه مجید در ادامه مطلب.
ادامه نوشتهبرخی گویند که عشق را ضرورتی نیست
و برخی گویند که عشق خائنی بیش نیست
اما من، به تو عشق ورزیدم و عشق ورزیدم
عشقم از قلبی کوچک به سمت تو باز شد و همچون نوری بزرگ تابیدن گرفت
اما من به تو عشق ورزیدم و عشق ورزیدم
گویند که باید فراموش کرد، به زمان سپرد
هرچه که باشد، زخمها را روزی التیامی خواهد بود
اما حس من عشق نیست؛ قلبم همچون قلب تو از سنگ نیست
عشق من تبعیدشده به قلب توست